تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه (ص))
رضایت ادریس علیه السلام و بخشیدن گناه مردم
خداوند به ادریس وحی فرستاد که مردم توبه کرده اند، من پروردگار آسمانها بر آنها رحمت آورده و از گناهشان در می گذرم، اما توقف عذاب به رضایت تو است. اما ادریس هنوز راضی به بخشش نبود. خداوند غذای ادریس و یارانش را که توسط فرشته ای به غار برده می شد قطع کرد.
ادریس سه روز بی غذا ماند تا اینکه از شدت گرسنگی لب به اعتراض گشود و گفت؛ پروردگارا قبل از اینکه بمیرم روزیم را قطع می کنی؟ خداوند فرمود؛ تو فقط سه روز بی غذا ماندی و اینگونه ناتوان و پریشانی، پس چگونه به فکر مردمت نیستی که بیست سال است دچار خشکسالی شده اند من از تو خواستم ولی تو آنها را نبخشیدی پس از غار بیرون بیا و مانند آنان به دنبال روزی خود باش.(1)
ادریس با حالتی ناتوان وارد شهر شد. از دور خانه ای را دید که از آن دودی بلند بود. به طرف خانه رفت و پیرزنی را دید که مشغول پختن دو قرص نان است. از پیر زن خواست تا قرص نانی به او بدهد. اما پیرزن در جوابش گفت: بنده خدا، دعای ادریس برای ما چیزی نگذاشته است و هر آنچه را که داشتیم از دست داده ایم. برو به شهر دیگری و روزی خود را از آنها بخواه. ادریس دوباره اصرار کرد، پیرزن گفت؛ یکی از این دو نان برای پسرم می باشد و دیگری هم قسمت خود من است، بالاخره با اصرار زیاد ادریس، پیرزن سهم پسرش را به ادریس بخشید.
فرزند پیرزن با دیدن این وضع از ترس و اضطراب جان سپرد. پیرزن ادریس را مسئول مرگ پسرش دانست. ادریس که ناراحتی زیاد پیرزن را دید، گفت؛ ناراحت نباش، من به اذن خدا، فرزندت را دوباره زنده خواهم کرد و همین کار را هم کرد. وقتی آن پسر زنده شد. پیرزن و فرزندش به ادریس ایمان آوردند و در شهر فریاد زدند که ادریس بازگشته است، همه مردم نزد او آمدند و از او
[37]
خواستند تا دعا کند عذاب الهی از آنها دور شود، ولی ادریس گفت؛ در صورتی این کار انجام می شود که همه شما به همراه پادشاه با پاهای برهنه در برابرم حاضر شوید. پادشاه از این فرمان ادریس برآشفت و بیست نفر را به دنبال ادریس فرستاد تا او را به نزدش بیاورند ادریس از سرکشی پادشاه عصبانی شد و تمام بیست نفر را قبض روح کرد.
پادشاه پنجاه نفر دیگر را نزد ادریس فرستاد، آنها چون بدنهای بی جان آن بیست نفر را دیدند، رو به ادریس اعتراض کردند و گفتند بیست سال ما را با دعایت دچار عذاب الهی کردی و حال که برگشته ای هم این رفتار تو است. بگو چرا اینگونه رفتار می کنی؟ ادریس بی اعتنا به آنها دستور خود را تکرار کرد، تا اینکه بالاخره پادشاه به همراه همه مردم تسلیم شدند و در برابر ادریس به خضوع افتادند، چیزی نگذشت که بارانی پربرکت تمام زمین را فرا گرفت و تمام زمین و مردم را سیراب کرد.(1)
دعای ادریس به خاطر رام کردن و آگاه کردن مردم به قدرت خداوند بود تا مردم بار دیگر به مخالفت با او بر نخیزند و دیگر اینکه پیامبران در راه خدا، دینداری و دعوت مردم به حق، به شدت عمل می کنند. حتی خشم آنها در مرتبه ای بالاتر از خداوند قرار دارد زیرا که بردباری و صبر و مهربانی خدا بی انتها و بی مثال است.
1 - داستان پیامبران، ص 30.1 - کمال الدین، ج 1، ص 127.